خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی)

ساخت وبلاگ
سیّد اسماعیل صفوی فرزند سیّدعلیرضا ( 1283 ـ 25 / 6 / 1367 )پیرمرد رو به روی کوچۀ کوشک ( مدرسه ابتدایی / کنارِ کتابخانۀ فعلی ) کَفّاشی داشت ، یک بار که از مدرسه می ­آمدیم ، سیبِ کوچکی دستِ یکی از دانش ­آموزان بود ، با خودش بازی می ­کرد ، سیب را به هوا می­ انداخت و می ­گرفت . سیّد اسماعیل به آن دانش ­آموز گفت : من همسرم مریض است ، همان سیب را می ­فروشی ؟ آن دانش­ آموز گفت : یک تومان / ده ریال ، و او سیب را برای همسرش خرید . خدیجه لُطفیان فرزند سُلیمان ( 1 / 1 / 1306 ـ 2 / 9 / 1385 )خدیجه ( زن میرزا ابراهیم ) دُنبالِ مادر بُزرگم برای لَحافدوزی آمده بود بعد به مادرم گفت : دُختَه چو حَولی شِما دِرَخت نِدَره ؟مادرم گفت : ما باغ نداریم که بخواهیم از آنجا برای حیاطمان درخت بیاوریم و بکاریم !غُروب به عمومحمّد که در باغِ آنها کار می ­کرد یک درختِ میم / اَنگور سَنگَک داده بود که آن را داخلِ حیاط کاشتیم و سالها از سایه و اَنگورش استفاده می­ کردیم . اسماعیل صحرایی فرزند علی ( 1297 ـ 10 / 11 / 1384 )یک بار با محمّدرضا علیزاده معلّمِ دورۀ راهنمایی فُرومَد راه می ­رفتیم ، به چَنگۀ جای باغِ عِمارت ( بعد از شاه نِشین ) رسیده بودیم که اسماعیل صَحرایی از رو به رو آمد و با آقای علیزداه احوالپُرسی کرد بعد هم یک لَطیفه گفت : یک نفر بارِ هیزُمی داشت ، کسی به او گفت : اَیُّها الرَّجُل آن بارِ هَیمَه که بر حِمار مُترتّب کرده ­ای به چند دِرهم مُبایعه می ­کنی ؟ هیزُم فُروش که سر در نمی ­آورد چه می ­گوید ، چند بار پرسید : چه می­ گویی ؟ و آن مرد همین جُمله را تَکرار می ­کرد تا اینکه یک نفر گفت : می ­گوید : بارِ هیزُمَت چند ؟ خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی)...
ما را در سایت خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dfaryoumad4 بازدید : 38 تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1402 ساعت: 14:38

اکبر عبّاسی ـ میثم مُرادی ایستاده از راست : سیّد محمود هاشمیانپور ـ اکبر عبّاسینشسته از راست : میثم مرادی ـ اسماعیل اصغرحسینیایستاده از راست : حسن شُکری ـ محمّد امینی و اکبر عبّاسیاز راست : داوود پیمان ـ ؟ ـ حسن شُکری ـ محمّد امینی ـ ردیف آخر : اکبر عبّاسی نشسته از راست : ابراهیم بهادری ـ ؟ ـ ایستاده از راست : ؟ ـ اکبر عبّاسی داوود پیمان ـ اکبر عبّاسی اکبر عبّاسی ـ داوود پیمانداوود پیمان ـ اکبر عبّاسیحسن یحیایی ـ عبّاس مختاری ـ اکبر عبّاسی اکبر عبّاسی ـ عبّاس مختاری خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی)...
ما را در سایت خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dfaryoumad4 بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1402 ساعت: 14:38

زهرا بیگم میراحمدی ـ فرزند میریحیی ( 1298 ـ 25 / 2 / 1376 )یکی از زنانِ فامیل فوت کرده بود ، مادرم در مجلسِ عَزا نشسته بود ، من با بعضی دوستان پایین ­تر از مَزارِ سادات بازی می­ کردم ، بعضی زنان از مجلسِ عَزا بر می ­گشتند . من با یک نفر احوالپُرسی کردم که « زهرا بیگُم میراحمدی » هم شُروع به احوالپُرسی با من کرد . من هم پاسُخش را دادم ولی احساس کردم خیلی دارد می ­پُرسد ، وانگَهی این از مجلسِ عَزا آمده و مادرِ مرا آنجا دیده ، چِرا حالِ مادرم را از من می ­پُرسد ؟! تا اینکه یک روز مادرم گفت : زهرا بیگُم میراحمدی ( زنِ حَسنعَلی پشَندی ) به من گفته : کَربلا ! من پسرت را دیدم و از قَصد احوالپُرسی کردم ، هر چه هم پُرسیدم جواب داد ، می­ خواستم ببینم اینکه می ­گویند : پسرت از زنها بَدش می ­آید و با زنها صُحبت نمی ­کند ، راست است یا نه ؟ دیدم بی­ خود می­ گویند ، فقط پسرت موقع احوالپُرسی با زنها ، به زنها زُل نمی ­زند . همین !میرزا احمد میراحمدی فرزند میر یحیی ( 1301 ـ 7 / 1 / 1390 )من به طرفِ صَحرا می­ رفتم که میرزا احمد میراحمدی را بعد از مزارِ سادات جُلوِ حیاطِ شفیعی / عشرتی که مُهندِسانِ مَعدن اِجاره کرده بودند با چند کارگرِ دیگر دیدم ، سلام و خدا قُوّت و احتمالاً احوالپُرسی مختصری هم کردم و رفتم ، وقتی از باغ برگشتم ، میرزا احمد جُلو آمد و سلام و احوالپُرسی و روبوسی و مَعذرتخواهی کرد که دایی­ جان ببخشید من آن موقع شما را نشناختم ، بعد که پرسیدم گفتند شما هستی ، شَرمنده شدم که ما قوم و خویش هستیم چِرا شما را به جا نیاوردم ؟! گفتم : عیبی ندارد . گفت : نه ، ما پا به سنّ گُذاشته ­ایم ، مقداری از چشم انداخته ­ایم ، باید ببخشید .سیّدعبدالرّحیم هاشمی فرزند سیّدحسن ( 1300ـ 26 / 6 / 1379 )با خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی)...
ما را در سایت خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dfaryoumad4 بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 0:16

حسن شَفیعی فرزند احمد ( 1 / 3 / 1343 ـ 10 / 11 / 1365 )من و حسن شفیعی ایّامِ امتحاناتِ خُردادماه سالِ چهارم متوسّطه در سبزوار مهمانِ سیّد مهدی میری می­ شدیم ، یک روز حسن شفیعی به من گفت : تو چِرا نمی ­روی یَخ بِخَری ؟ گفتم : من که هزینه­ اش را می ­دهم ؟گفت : ما هم هزینه­ اش را می ­دهیم ، چِرا نمی ­روی بخری ؟گفتم : من بَلد نیستم که از کُجا باید بِخَرم ؟گفت : این فلاکس را بردار ، برو آن طرفِ دروازه عراق ، یک مردی قالبِ یَخ دارد می ­فروشد ، بگو این کُلمَن را پُر کند ، پولش را بِده و بیاور .من هم این کار را کردم و یاد گرفتم !کربلا غُلام فلّاحپدرم در پاییز برای کَربلا غُلام فلّاح در باغَش کار می ­کرد . رفته بود از بالایِ درختِ توت ، خوشۀ اَنگور که بر شاخۀ بالای درختِ انگور مانده بود کَنده و آورده بود که ما بخوریم . من به اعتراض جُلوِ حیاط یک چالِه کَندم و اَنگورها را چال کردم که چِرا بدونِ اجازۀ صاحب باغ ، میوه آورده ­ای ؟ پدرم به کربلا غُلام این مطلب را گفته بود که مهدی با اَنگورهایی که من از باغِ شما آورده­ام چُنین کرده است ؟کربلا غُلام به من گفت : خُب ، نمی­ خواستی انگورها را بخوری به کسی می ­دادی ، چِرا مالِ خدا را حَرام کردی ؟! حاج رضا فلّاحیک روز پدرم که به خانۀ آمد با خودش می ­خندید ، گفت : شیخ رضا فلّاح ماشینش را جایِ مَزار پارک کرده ، با خودش بُلند بُلند صُحبت می ­کند می ­گوید : به من می ­گویند : چِرا برای خودت شاگِرد نمی ­گیری ؟! من خودم شادِرازم ، شاگرد چه می­ کنم ؟! خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی)...
ما را در سایت خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dfaryoumad4 بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 0:16

حسنعلی مُنَجّمی فرزند حسین ( 20 / 3 / 1323 ـ 12 / 4 / 1392 )در کاهک اوّلِ جادّۀ فُرومَد با دو سه نفر دیگر منتظرِ ماشین ایستاده بودیم . حسنعلی مُنَجّمی با موتور آمد ایستاد گفت : هر کسی می­ خواهد ، بیاید سَوار شود با هم برویم . بعد مرا صدا زد ، مهدی بیا ، سَوار شو برویم ، من نزدیکش رفتم و گفتم : آخر موتور خیلی امنیّت ندارد ! گفت : به هر حال من کرایه نمی گیرم ، اگر دوست داری سَوار شو برویم . من هم سَوار شدم و با هم به فُرومَد آمدیم .علی­رضا یاقوتیان فرزند صفرعلی ( 1303 ـ 25 / 1 / 1372 )من در باغِ عمو روی درختِ انجیر بودم ، انجیر می ­خوردم که یک شاخۀ درخت شکست ، عمو آن طرفِ باغ بود ، رفتم و اطّلاع دادم ، خندید و گفت : شکستی ؟! بعد آمد جای درخت ، پدرم هم سر رسید ، با هم یک دوشاخه زیرش گذاشتند که خودش را نگه دارد .معصومه یاقوتیان فرزند صفرعلی ( ... ـ 29 / 6 / 1371 )بَرف آمده بود ، از پُشتِ بام به داخلِ حیاط ریخته و در داخلِ حیاط کُپّه کرده بودیم ، عمّه معصومه آمد خانۀ ما ، گفت : عمّه جان این برفها را بردارید که خانه ­تان خُنَک می ­شود ! گفتم : خانه ­مان خُنَک می ­شود ؟!گفت : ببین عَمّه ­جان ، اگر به جای برف ، همین قَدر آتش بود ، خانه ­تان گرم نمی ­شد ؟! خُب چه فَرق می­ کند ، آتش در کنارِ خانه ، خانه را گَرم می­ کند ، برف در کنارِ خانه ، خانه را سَرد می­ کند . خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی)...
ما را در سایت خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dfaryoumad4 بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 0:16